
موزه معصومیت
پاموک و استانبول به گردن هم خیلی حق دارند. این را میشود از استانبولی که در تمام داستانهای پاموک پهن است و از پاموکی که بهتر از هرکس، خاطرههای استانبول را حفظ کرده است، فهمید. فرید اورحان پاموک آنطور که خود نوشته، سال ۱۹۵۲ در خانوادهای پرجمعیت و ثروتمند به دنیا آمد و از هفت تا بیست و دو سالگی فکر میکرد، نقاش خواهد شد.
فرید همه این سالها را با جدیت نقاشی کرد، اما رشتهای از حوادث او را وقتی دانشجوی سال سوم معماری بود به این نتیجه رساند که نه نقاش خواهد شد و نه معمار؛ پس دانشگاه را رها کرد و نویسنده شد. به قول خودش: «وقتی به زندگیام مینگرم، مردی را میبینم که بیوقفه در غم و شادی، پشت میزی نشسته و مینویسد». برای نخستین کتابش (آقای جودت و پسران)، هرچند جایزه رمانهای چاپ نشده را هم برده بود، چهار سال تمام دنبال ناشر گشت. بعدها، نوشتههایش جایزههای مختلف ادبی را از آن او کرد و کتابهایش به ۵۵ زبان دنیا ترجمه شد.
من اسم اورحان پاموک را در سال ۲۰۰۶ شنیدم؛ زمانی که جایزه نوبل را برای کتاب «نام من سرخ»، از آن خود کرد. پاموک مثل بسیاری از روشنفکران تاریخ با دریافت این جایزه هیچ پیام تبریکی از دولت وقت کشورش، ترکیه، دریافت نکرد، زیرا یک سالِ قبل در مصاحبهای گفته بود: «در ترکیه سی هزار کرد و یک میلیون ارمنی کشته شدهاند و کسی جز من، جرأت بحث درباره آن را ندارد.»
داستان «موزه معصومیت» در می سال ۱۹۷۵ (خرداد ۱۳۵۴) در سی سالگی کمال، راوی داستان، در «خانه مرحمت» در خیابان تشویقی استانبول آغاز میشود؛ زمانی که او نامزد دختری زیبا، متمول و تحصیلکرده است و حتی سرنوشتی که در ادامه داستان میآید به ذهنش هم خطور نمیکند. علاقه کمال به فسون، دختر هجده سالهای از قوم و خویشهای دورشان که وضع مالی خوبی هم ندارند، تا جایی پیش میرود که نامزد، کار و حتی خانوادهاش را به دست فراموشی میسپارد. هرچند کمال برای مدتی فسون را گم میکند و وقتی او را باز مییابد فسون ازدواج کرده است، اما در شرایط رقتانگیزی؛ باز هم، نُه سال تمام تلاش میکند تا فسون را از دست ندهد. در همین سالها اشیایی را که فسون به هر طریقی با آنها ارتباط داشته، از گوشه و کنار زندگیاش برمیدارد تا شاید هر کدام حسوحال حضور فسون را برای او تداعی کنند؛ از ته سیگارهای فسون گرفته تا رنده و گوشواره و نمکپاش. تمِ اصلی این داستان، رمانتیک است، اما در خلال روایتهای عاشقانه و دیوانهوار کتاب، این استانبول است که بیشتر و بیشتر معرفی میشود. آدمها، ساختمانها، خیابانها، محلهها، باورهای مردم و تاریخ استانبول مواد اولیه داستان هستند و عشق مثل ادویه و چاشنی به آن رنگوبو میدهد، جذابش میکند و چنان تأثیرگذار که شما با هر قاشقی که به دهن میبرید، مزهمزهاش کنید و طعم جدیدی را بچشید در این کتاب.
برای خواندن ادامه این مطلب به شماره شش مجله فارسی گیلگمش مراجعه کنید.