اگر به خانه هنرمندان رفته باشید، احتمالاً مجسمه عزتالله انتظامی را دیده و چند دقیقهای را به تماشای این اثر هنری اختصاص دادهاید. این مجسمه، یکی از خاصترین مجسمههای برنزی مفاخر ایران است که روح آقای بازیگر را در بَر گرفته است و بیننده را به تحسین سازنده آن وادار میکند. اولین برخورد من با هنر علیرضا (پیمان) آسانلو، همینجا شکل گرفت. آسانلو، هنرمند نقاش و مجسمهسازی است که قاب هنرش از مرزهای ایران فراتر رفته و در عرصههای بینالمللی خوش درخشیده است. سفر اخیرش به اروپا و امریکا دستاوردهای بزرگی را به همراه داشت و به همین بهانه گزارشی از زندگی و آثار هنریاش تهیه کردهایم.
آسانلو که متولد سال ۱۳۵۳ از شهر ری است، مثل بیشتر هنرمندان از کودکی به هنر علاقه داشت و این علاقه با عدم حساسیت معلمان نسبت به درس هنر نیز تشدید شد. در دوره نوجوانی آثاری خلق کرد که به دیده و پذیرفته شدن او به عنوان یک هنرمند منجر شد. او که به شاخههای مختلف هنری علاقمند بود، از یک مقطع زمانی مجبور به انتخاب شد و «نقاشی» برنده این انتخاب بود. میان اسامی که آسانلو به عنوان اساتید خود با عشق و احترام از آنها یاد میکند، نامهای مرتضی کاتوزیان، شهید حسین رهساز، شهاب موسویزاده و جعفر نجیبی به چشم میخورند. آسانلو، سپاسگزار آموزههای صحیحی است که ورای سلایق، گرایشهای تکنیکی و سبک فردی، از دانستههای این افراد فراگرفته و واکنش خود را به هنر دنیای معاصر با احساسات ایشان آمیخته میبیند. او تاکنون بیش از ده نمایشگاه انفرادی و چندین نمایشگاه گروهی را برگزار کرده است. تخصص اصلی آسانلو نقاشی (بیشتر فیگوراتیو و پرتره) است و در کنار نقاشی، به مجسمهسازی نیز میپردازد.
آسانلو خود را به اقیانوس، این عظیمترین و قویترین پدیده موجود روی کره زمین تشبیه میکند، چراکه در عین پرانرژی بودن، آرام است؛ میگوید وقتی بر فراز اقیانوس سفر میکند، حس آشنایی عجیبی دارد. او عاشق طبیعت است و درکی که از زندگی و محیط پیرامونی گرفته، ریشه در طبیعتگردیهای کودکیاش دارد. میگوید همیشه میان دشت و بیابان پیدایش میکردهاند؛ هر درخت برایش شخصیت مستقلی داشته و گاهی تصور میکرده باغبان موجب آزارشان میشود. او حتی برای بوی کاهگل دیوار هویت قائل است. به اعتقاد او عالیترین چیز در طبیعت «حضور» است و همین موضوع آن را الهامبخش و حیرتانگیز میکند. او معتقد است طبیعت برخلاف انسان فکر نمیکند، نه به گذشته، نه به آینده؛ تنها حضور دارد. هیچ چیز در طبیعت تکراری نیست؛ این ما هستیم که به همه چیز عادت میکنیم و این عادت اعتیادی میشود برای تکراری دیدن. بزرگترین پیام طبیعت برای انسان اهمیت حضور است؛ بودن در لحظه و قدردانی از این حضور و از این روست که او بودن آدمها، احساسشان و ارزش نهفته در پس نگاهشان را نقش میکند. به نظرم رسید که آسانلو به سبک خود شعر میگوید یا خیلی ساده، شعرهایش را به روی بوم نقاشی میپاشد.
یک کتاب از زندگی، طراحی و مجسمههای میکلآنژ داشته که مونس دوران نوجوانیش بود. میگوید هر وقت حالم بد بود نگاهش میکردم و خوب میشدم؛ بعدها فهمیدم این خاصیت هنر حقیقی است، این که حال آدم را خوب کند. میگوید هنر واقعی روح را صاف میکند؛ عصبانیت، بدی، آلودگی، زشتی و خشونت را الک میکند؛ مانند طبیعت، همان حقیقت محضی که بازتابش در آثار هنری دیده میشود. آسانلو معتقد است آثار هنری بر جامعه هم، چنین اثری میگذارند. هنر بیبرنامه، آشفتگی ایجاد میکند و برعکس وقتی مردم هر روز چشمشان به یک اثر هنری درجه یک بیفتد، آرامش پیدا میکنند و در نتیجه روح جامعه آرام میشود…