اخبار

سفرنامه‌خوانی؛ گیلگمش، اولین مسافر تاریخ

پنجاه و نهمین جلسه از مجموعۀ «سفرنامه‏‌خوانی‏ با مهدی گوهری» به گیلگمش، نخستین مسافر تاریخ اختصاص یافت. در این نشست که شامگاه ۵ خرداد ۱۴۰۳ برگزار شد، آرش نورآقایی مدیرمسئول و صاحب امتیاز فصلنامۀ میراث و گردشگری گیلگمش در سومین همراهی خود با این مجموعه این‏‌بار از کیستی، کجایی و کارآیی این مسافر اسطوره‌‏ای گفت.

نورآقایی در مقدمه از فراگیری روزافزون محتوای این پهلوان‏‌نامه در مباحث مختلف از جمله نظریه‌‏های اقتصادی، ارزهای دیجیتال و نظریه‏‌های خیر و شر گفت و از پروژۀ گیلگمش (Gilgamesh Project) به عنوان راهکار بی‌‏مرگی انسان یاد کرد. به گفتۀ او گرچه «مرگ» به مثابه یک نقص فنی مورد بررسی قرار می‌‏گیرد و به لحاظ تئوریک، رفع آن تا حدود ۱۵۰ سال آینده توسط دانشمندان محتمل است اما به نظر می‏‌رسد نظم اخلاقی جهان با توجه اختلاف طبقاتی مادی، مانع تحقق این دستاورد خواهد شد. او در این بخش، کتاب «پژوهش در ناگزیری مرگ گیلگمش» (ترجمۀ جلال ستاری) را به علاقه‏‌مندان معرفی کرد.
در ادامه وی از دو روایت اسطوره‏‌ای و تاریخی برای گیلگمش سخن گفت؛ ابتدا روایت الواح دوازده‏‌گانه‌‏ای که از منطقۀ بین‏‌النهرین به دست آمده و دوم شخصیت تاریخی که برای آن متصور است.

مدیرمسئول فصلنامۀ گیلگمش در بخش بعد از وجه تسمیۀ عنوان این مجله گفت و دلالت نام گیلگمش به هر دو مقولۀ میراث و گردشگری را عامل این نامگذاری خواند.

نورآقایی یادآوری کرد که گیلگمش به روایت اسطوره، قدیمی‏‌ترین اثر ادبی کلاسیک جهان است و به لحاظ تاریخی از شخصیت او به عنوان پادشاه شهر اوروک (همان که کشور فعلی عراق از آن متولد شده) به عنوان نخستین مسافر تاریخ یاد کرد.

وی دو نسخه از شرح روایت اسطوره‏‌ای گیلگمش را به حضار معرفی کرد؛ نسخۀ ترجمه شده توسط داود منشی‌‏زاده و نثر احمد شاملو که به گمان نورآقایی حتی شاعرانه توصیف شده است.

نورآقایی در این نشست، سفر گیلگمش برای دستیابی به گیاه جادودانگی را از نگاه خود برای حاضرین به شرح زیر واکاوی کرد.

حماسۀ گیلگمش شامل ۱۲ لوح خشتی پخته شده است که هر لوح با ۳۰۰ سطر، دارای ۶ ستون پله‌‏وار از شعر می‌‏باشد. این الواح از بقایای کتابخانۀ آشور بانی‌‏پال در نینوا به دست آمده‌‏اند. لوح‏های دیگری هم از این محدودۀ باستانی باقی‌‏ هستند که مرتبط با این روایت به نظر نمی‌‏رسند. تاریخچۀ کشف و بازخوانی این الواح سومری به سال ۱۸۳۹ میلادی باز می‌‏گردد، هرمزد رسام در ۱۸۵۳ کتابخانۀ نی‏نوا را از دل خاک بیرون کشید و خوانش این الواح را بازکاویِ خطوط فرمان داریوش در بیستون توسط هنری راولین سون و این‌‏بار در موزۀ بریتانیا میسر ساخت. بعدها پرستشگاه اوروک توسط باستان‏شناسان آلمانی در دهۀ ۱۹۴۰ از دل خاک بیرون آورده شده و کار خوانش الواح توسط باستان‏شناسان آمریکایی ادامه یافت.
به لحاظ تاریخی نیز گیلگمش پنجمین پادشاه از نخستین سلسلۀ پادشاهی سومر(۲۸۵۰ ق.م.) بوده است.
در نخستین لوح، شرح تولد او آمده؛ چنان که به سبب خواب پدربزرگ و مشابه اغلب پهلوانان اسطوره‌‏ای، زنان با خواب/رؤیا از زاییدن منع شده بودند مبادا او موجب تهدید قدرت خدایان شود. مدیرمسئول مجلۀ گیلگمش یادآور شد که همواره در اسطوره‌شناسی تولد فردی که قرار است تاریخ را تحت تأثیر قرار دهد با آشوب و بی‌نظمی همراه است. این روال همچنان که می‌‏دانیم در تولد کورش، موسی (ع) و عیسی (ع) هم رخ داده است.
چنان که در لوح اول این پهلوان‌‏نامه آورده شده گیلگمش پادشاهی‌‏است جهان‏‌فرزانه، چه‏‌بسا مستبد و تندخوست؛ نرگاوِ وحشیِ عظیم که همآوردی ندارد. از این روی «انو»، خدای آسمان و خالق اوروک از «ارورو»، خدای‏‌بانوی آفرینش می‌‏خواهد برای او همآوردی بیافریند تا اوروک در آرامش باشد.
آرش نورآقایی در این میان از گیلگمش به عنوان نماد فرهنگ یاد می‌‏کند.
اورور مُشتی خاک رس برگرفته، به آب دهان خیس می‏‌کند و «انکیدو» را می‌‏آفریند؛ پوشیده از موی که با درندگان آب می‌‏نوشید و با وحوش در دشت می‏‌چرید.
نورآقایی به انکیدو به عنوان نمادی از طبیعت توجه داد و یادآوری کرد که به گفتۀ میرچا الیاده همواره مادر طبیعت، پهلوان مورد نیاز را پرورش داده است.
در ادامه، خبر حضور انکیدو به گیلگمش می‏‌رسد. گیلگمش به قصد ستاندن نیرو، روسپی (راهبۀ هوشمند) را نزد او می‏‌فرستد تا به فریب از او کامجویی کند. پس از شش روز و هفت شب کامجویی، روسپی نیز انکیدو را راهی شهر اوروک کرد و خبر از حمایت خدایان زمین و آسمان و خدای خورشید (شَمَش) در بخردی گیلگمش می‏‌دهد، او را برای نزاع با گیلگمش می‏‌شوراند و به او اطمینان خاطر می‌‏دهد که گیلگمش پیشتر در خوابی از وجود او مطلع شده و در هراس است.
به راستی هم گیلگمش چنین خوابی دیده بود.
گیلگمش به مادرش، «نین‌‏سون» گفته بود که خواب ستاره‏‌ای در آسمان را دیده که چون صخره/شهاب‏‌سنگی فروافتاده، نتوانسته بود آن را تکان دهد. روی از شرم فرو پوشانده و مادرش آن را نشانی از یاوری نجات‏‌بخش خوانده بود که گیلگمش را تنها نخواهد گذاشت.
گیلگمش باری دیگر هم از خوابی گفته بود که تبری بر خاک افتاده و همه گرد آن جمع شده بودند و باز از شرم، روی فرو پوشانده و تبر را پیشِ پای مادر نهاده بود. نین‏‌سون این‏‌بار هم خبر از یار و یاوری زورمند داده بود.

به هر روی در شرح لوح دوم آن روسپی، انکیدو را (همچون نوزادی) با خود به سوی شهر اوروک همراه می‏‌کند. روسپی در راه از او خواست نان بخورد و آبجو بنوشد. انکیدو گرچه این خوراک و نوشاک را به خاطر نداشت اما نان خورد و آبجو نوشید. انکیدو شاد و سرخوش بود ولی انکیدوی دیگری بود. او حتی پس از کامجویی از روسپی موهای بدن خود را نیز که نمادی از طبیعت بود، از دست داد.
روسپی نان و آبجو را مایۀ فرهیختگی و الزام ورود به شهر، همان دیار فرهیختگان خوانده بود.

نورآقایی در این بخش به تحلیل ضمنی این لوح پرداخت.
گیلگمش که ۲/۳ وجودش خداگونه و ۱/۳ آن انسانی است به سبب همان بخش انسانی محکوم به مرگ است. او نیرومند، زیبا و بلندبالاست.
به زعم نورآقایی، بلندبالایی و زیبایی دو بخش خداگونۀ اوست. همچنان که در متن این حماسه هم آمده مادرگیلگمش (نین‏‌سون) نیز زیبایی را بر او مزید کرده و بالایش به خدایان می‏‌مانست. از آنجا که تنها نیرومندی‌‏است که از این میان با مرگ از بین می‏رود بی‏‌شک دو بخش دیگر از سوی خدایان عاید گیلگمش شده است.
آرش نورآقایی یادآور شد که گیلگمش همواره همچون شاهان، ترسیم شده و مشابه خدایان. این نوع تشابه در پیکرک شاهان در بیستون، نقش رستم، طاق بستان، تخت جمشید و … هم به چشم می‌‏خورد. او از ریش مرتب و معطر سامیان نیز به نشان مردانگی یاد کرد. همچنین از شاهان و پیامبران به عنوان دو نوع واسطۀ خدایان گفت که همواره بر سر این وساطت در جدالند.

نورآقایی با مرور لوح اول، حضور خدای «شَمَش» در لوح حمورابی را نیز یادآوری کرد.

ایشان به دیگرگون شدن انکیدو اشاره کرد. به آنکه پس از همراهی با روسپی، دیگر زبان حیوانات را نفهمید و در واقع ارتباط او با طبیعت از میان رفت. او نان را (به دلیل بهره از آتش) به عنوان سمبل شهرنشینی خورد تا دستمایۀ دیگری برای قطع ارتباطش با طبیعت باشد.

نورآقایی در ادامه زن را نیز نمادی از شهری شدن معرفی کرد و چه بسا، اهلی شدن؛ همانگونه که گیاه را اهلی کرد. گرچه به باور نوح هراری این گندم بود که انسان را یکجانشین و اهلی کرد. همان که بعدتر به کمک آتش راهی برای شهری شدن پیش پای انسان گذاشت.

مدیرمسئول فصلنامۀ گیلگمش در بخش بعد از سرآغاز خداباوری انسان گقت.
به باور وی بشر درعصر آهن به خداباوری رسید. او به کمک آتش از آهن، شمشیر و نیزه و … ساخت و از انسان بی‏‌سلاح قدرتمندتر شد و بدین‏گونه ادعای خدایی کرد؛ همانگونه که در تاریخ اساطیری، هوشنگ به خدایی رسید.

شرح تمایز روسپیان در دنیای باستان با آنچه امروزه از این واژه استنباط می‌‏شود درادامه آمد. به بیانی از زنان روسپی در دوران باستان به عنوان خدمتگزاران زوار یا روسپیانِ معابد مقدس یاد شده است. روسپی مورد نظر در حماسۀ گیلگمش نیز از آن دسته محسوب می‌شود. جوزف کمبل در کتاب «قهرمان هزارچهره» و جیمز جورج فریزر در «شاخ زرین» نیز در این‏‌باره نوشته‏ اند.

آنچه در ادامه مورد توجه قرار گرفت واژۀ Cultura بود. به بیان ناصر تکمیل‌‏همایون در «واژه‏‌شناسی فرهنگ»، از این واژه در زبان لاتین به معنای کشت کردن، پرورش دادن، معالجه و مراقبت کردن، حرمت ورزیدن و عبادت کردن یاد شده است.
در فرانسه عمل پروریدن، تکامل بخشیدن، غنا دادن معنا می‏‌دهد.
درانگلیسی به معنای کشت خاک، پرورش حیوانات، پرورش و ترییت بدن انسان، پرورش و توسعۀ فکر و استعدادهاست.
در ایتالیایی از آن در مفهوم مجموعۀ شناختها، حالتها، استعدادها، تمایلات مادی و اجتماعی انسان به کار گرفته می‏‌شود.
در روسی این واژه در ارتباط با احساس فکری، موقعیت معنوی و دریافت‌های طبیعی انسان است و در آلمانی شامل مجموعۀ روشهای محیط زیست، حیات ملتها و ارزشهای آن است.
این واژه در یونانی با روح و معنویت انسان و همچنین با زمین و کار بر روی آن رابطه دارد.
واژۀ فرهنگ در ایران از دو بخش «فرّ» و «هنگ» تشکیل شده است. فر از سویی به معنای شکوه است و از سوی دیگر به معنای پیش‌‏برنده به میان آمده است؛ همان که در «فرزند» مورد نظر است. بدین ترتیب آنچه از واژۀ «فرهنگ» انتظار می‏‌رود مجموعه‌‏ای پیش‏‌برنده است.

نورآقایی در این بخش، «فرهنگ» را دغدغۀ بومی هر سرزمین می‏‌داند.

از این پس در لوح دوم تقابل گیلگمش و انکیدو به مثابه تقابل فرهنگ و طبیعت مورد توجه قرار می‏‌گیرد.

انکیدو در مواجهه با مردی از شهر، متوجه تقدیرِ تصاحب عروسان، نخست توسط شاه اوروک می‏‌شود. او که از این رسم برآشفته است در حالی به شهر می‏‌رسد که گیلگمش عازم هم‏بستری با ایشتر، الهۀ عشق، همسر مردوک و دختر خدای آسمان بود. انکیدو مانع از ورود گیلگمش به بستر می‏‌شود، نزاعی بین آن دو در می‏‌گیرد و انکیدو با یادآوریِ مهر نین‏‌سون به شاه اوروک، در کمال زاری و اندوه او را از این کار منع می‏‌کند.

به باور نوآقایی نزاع انکیدو و گیلگمش در آستانۀ وعده‏‌گاه گیلگمش و ایشتر نیز به نوعی، خبر از آیینِ گذر دارد. این نزاع در آستانۀ معبد مقدس به منزلۀ مکان، و در زمانِ گذر از موقعیت جدال فرهنگ و طبیعت رخ داده است. بدین ترتیب حماسۀ گیلگمش نه تنها تبلور قدیمی‌‏ترین جدال بین فرهنگ و طبیعت به شمار می‌رود بلکه با سازگاریِ آن دو، نشان از توسعۀ پایدار به روایت امروزه دارد.

نورآقایی هم‏چنین به تشابه تسمیۀ ایشتر- استر و مردخای- مردوک می‏‌پردازد. وی همچنین خبر از وجود قبری به نام مردوخی در پشت مقبرۀ پیر شالیار می‌‏دهد که آباء و اجدادش طی ۸ قرن، متولی این پرستشگاه بوده‌‏اند و خیابانی در شهر مریوان که به همین نام است، به نام خدایی به قدمت ۵۰۰۰ سال.

سپس گیلگمش علیرغم تفوق در این نزاع به انکیدو و یاری او اعتماد کرده و چون او را نیز نیرومند می‏‌بیند از وی برای نبرد با «هووَوَه»، خدای نگهبانِ جنگل سدر دعوت می‌‏کند. گرچه انکیدو از دشواری این نبرد می‌‏گوید به زعم گیلگمش تنها یک تبر کافی‏‌است تا با هلاک کردن هوووه، زمین از هر نوع شرّ پاک شود. گیلگمش در مقام پهلوانی از مرگ در این راه نمی‏‌هراسد و در پی آن است که نامی از خود به جا بگذارد تا به بلندآوازگی، جاودان شود. او از انکیدو می‏‌خواهد تا نزد آهنگری بروند و از او بخواهند تا تبری به عنوان ابزار نبرد برایشان بسازد.

بدین سان این پهلوان‏‌نامه بر رؤیای صادقانه تأکید دارد. همان دو خوابی که گیلگمش برای مادرش تعریف کرده بود؛ صخره/شهاب‏‌سنگی را در نخستین خواب و تبری را در خواب دوم، یاوری چون انکیدو انگاشت.

با پیشنهاد مراجعه به آهنگر نیز یاد کاوه آهنگر به خاطر می‏‌آید.
به باور نورآقایی آهنگرها در اسطوره‏‌شناسی افرادی پاک‏‌نهادند و چه بسا این ویژگی به سبب نزدیکی آنها به آتش است.
همچنین تبر به عنوان نماد فرهنگ به مقابله با طبیعت خواهد رفت.

اشارۀ دیگر این لوح بر گیاه سدر نیز شایان توجه است. درخت سدر، سرو و انواعی از این راسته در اساطیر اهمیت دارند. به گفتۀ نورآقایی به ویژه در حوزۀ جغرافیایی مدیترانه، تجمع درختان سرو خبر از وجود آرامستان می‏‌دهد. او همچنان یادآوری کرد که نخل‏‌گردانی هم با درخت سرو در ارتباط است و سرو از یک سو نماد جاودانگی‏‌است و از سوی دیگر نماد مرگ؛ همانگونه که در نقش بته با سر خمیده ظاهر می‏‌شود.

گیلگمش اینک و در سومین لوح در پی سرکوب هوووه از خدای شمش، طلب حمایت و از مادرش طلب دعای خیر و پیروزی می‏کند.

لوح چهارم بر تلاش این دو یار برای الهام‏ گرفتن از خواب بر بالای کوه و دیدن رؤیاهای صادقانه‏‌ای استوار است که آنها را بر این هدف مصمم‌‎تر کند.
نورآقایی در این بخش بر اهمیت نقش کوه به عنوان اولین زیستگاه انسان تأکید دارد؛ همان جایی که انسان با خدا از طریق واسطه سخن گفته است چرا که امکان مکاشفه بیشتر مهیاست. وی از شخصیت «فرواک» در اسطوره‏‌های ایرانی سخن به میان آورد و از آغاز سخن‌‏سرایی انسان در این دوران؛ و از «پژواک» گفت به معنای سخنی که با نادیده به زبان می‏‌آید.

لوح پنجم خبر از نیک‌‏فرجامی این دو یار همدست دارد. هوووه از پای در می‌‏آید و درختان سدر فرو کوبیده می‏‌شوند.

آرش نورآقایی به قدرت خداگونۀ این دو یاور توجه می‏‌دهد. آنجا که هم‏‌افزایی نیروی فرهنگ و طبیعت می‏‌تواند موجب زدودن پلیدی از زمین شود.

ایشتر در ششمین لوح، حیلۀ به چنگ آوردن گیلگمش را دارد تا در ازای هم‏آغوشی او را از مکنت بی‌‏حد برخوردار کند. گیلگمش اما با برشمردن خیانتهای ایشتر به پیشینیان (به گفتۀ مهرداد بهار، خدایان شهیدشونده) از این کار سر باز می‌‏زند و به نوعی او را عروسِ هزارداماد می‏‌خواند. ایشتر برآشفته شده و از پدرش، خدای آسمان، نرگاوی طلب می‏‌کند تا گیلگمش را از بین ببرد. پدر فرستادن نرگاو به زمین را سبب خشکسالی دانسته و تنها به شرط فراهم آوردن آذوقه به این امر تن می‏‌دهد. ایشتر فرمان پدر را پذیرفته، نرگاو به زمین می‌‏آید اما گیلگمش و انکیدو به مدد یاوری، آن را از پای درمی‌‏آورند.
مدیرمسئول مجلۀ گیلگمش از ارتباط این حماسه با صور فلکی و میترائیسم می‌‏گوید؛ از کشتن گاو توسط میترا.
به باور ایشان این پهلوان‏‌نامه همانقدر که به احتمال گزند جسمی برای مردان توجه می‏‌دهد به احتمال آسیب روحی زنان نیز تأکید دارد.

از این پس هراسِ از میان برداشتن انکیدو در لوح هفتم به جان این دو دوست می‏‌افتد. خدایان با کینه از خشونتهای این دو، تصمیم بر کشتن انکیدو می‌‏گیرند چراکه گیلگمش خداگونه است. انکیدو بارها خواب‏های مشوش می‏‌بیند، پریشان‏‌گویی می‏‌کند، چوپان و روسپی که او را شهرنشین کرده مورد نفرین قرار می‌‏دهد، خواب خدابانوی دنیای زیرین را می‏‌بیند، به خدای شمش التماس می‏‌کند و در نهایت پس از ۱۲ روز پریشانی و بیماری به رغم دلداری‏های گیلگمش در دام مرگ می‏‌افتد.

این لوح به باور نورآقایی هم اهمیت عدد ۱۲ را خاطرنشان می‏‌کند هم یادآور می‏‌شود که طبیعت، شکست خورده و به نوعی دوران شکارچی‌‏گریِ انسان هم به سر آمده است. نیز سفر به دنیای زیرین در این لوح مورد توجه قرار می‏‌گیرد.

گیلگمش در لوح هشتم در فراق انکیدو به زاری روزگار می‏‌گذراند؛ با او بسیار درد و دل می‏‌کند و برای درگذشتش طعام و نذری می‏دهد.

گیلگمش اکنون و در نهمین لوح به راستی به قطعیت مرگ آگاه و از آن در هراس است. او کوه و دشت را در پیِ یافتن راهی برای گریز از مرگ می‏‌پیماید و به مدد راهنمایی (کژدم‏‌واره مردی) راز گذر از ظلمات را به ۱۲ فرسنگ می‏‌یابد.

بدین ترتیب و در دهمین لوح، سی‏دوری سابیت- بانویی فرزانه- جویای حال او می‏‌شود. گیلگمش از دردی که در سوگ انکیدو کشیده می‏‌گوید و از هراسی که از بابت مرگ حتمی آدمیان در نهاد خود دارد. او گرچه از رشادتها و پیروزی‏های خود و انکیدو یاد می‏‌کند اما از سی‏دوری سابیت راهی برای فرار از مرگ می‏‌جوید. سی‏دوری سابیت از مرگی که خدا در آفرینش او مقدر داشته می‏‌گوید و او را به گذران معمول زندگی آدمیان دعوت می‏‌کند؛ همانگونه که پیشتر چون پهلوانی در اوروک می‏‌زیست.
نورآقایی به اندیش‏ه‌ای چون اندیشۀ خیام در این خدابانو اشاره می‏‌کند.
گیلگمش که خبر از جاودانگی «اوته نه پیش‏تیم»، همان نوح بابلی دارد سراغ او را می‏‌گیرد. سی‏دوری سابیت تنها راه را در همراهی با کشتیبان اوته نه پیش‏تیم می‏‌داند؛ در نزدیکی صندوقهای سنگی در حاشیۀ دریا.
گیلگمش سوی او می‏‌رود، او را صدا می‏‌زند و چون پاسخی نمی‏‌گیرد با خشم سنگها را خرد کرده و به این ترتیب امکان گذر از دریای مرگ را بر خود ناممکن می‏‌سازد.
کشتیبان اما تنها یک راه پیش پای او می‏‌گذارد؛ آنکه به جنگل برود و ۱۲۰ درخت را قطع کرده از آنها تیرهایی تیز بسازد و در کشتی بنشیند. این دو همراه می‏‌شوند و گیلگمش در مسیر، یک به یک تیرها را بر کف دریا می‏‌کوبد تا به نوح بابلی، همان تنها جاودان، می‏‌رسد. گیلگمش راز جاودانگی را جویا می‏‌شود اما اوته نه پیش‏تیم نیز او را به زندگی مقدرِ آدمیزادی دعوت می‏‌کند که عمر را خدایان رقم می‌‏زنند.

لوح یازدهم شرح گفتگوی مفصل گیلگمش با اوته نه پیش‏تیم و پرده برداشتن از راز جاودانگی اوست. او در این لوح از رها کردن زندگی و سر سپردن به دریا می‏‌گوید، از اینکه کشتی از درختان سدر (چون کشتی نوح) ساخته و از نطفۀ هر جنبنده‏‌ای همراه داشته، ۷ شبانه‏‌روز گرفتار طوفان شده و دست آخر مورد مهر خدایان قرار گرفته و به ساحل امن رسیده است.
نورآقایی یادآور می‏‌شود که در اساطیر، اغلب مرز بین دو جهان آب است، خواه به شکل رود یا دریا.
از سوی دیگر ساحت پهلوانی با گذر از موانعی چون ۷ یا ۱۲ خوان در ارتباط است.

اوته نه پیش‏تیم نیز گیلگمش را می‏‌آزماید. او به گیلگمش می‏‌گوید که اگر در پی جاودانگی‏‌است باید از خدایان شود و این میسر نیست جز آن که ۷ شب نخوابد.
گیلگمش اما تاب نمی‌‏آورد. همسر اوته نه پیش‏تیم به ازای هر شبی که او را خواب فرا گرفته، نانی پخته و شش نانِ پخته خبر از ناتوانیِ گیلگمش در خدایی شدن دارد. گیلگمش خود باور دارد که خواب برای او نشان از مرگ دارد. اوته نه پیش‏تیم به کشتیبان فرمان بازگرداندن گیلگمش را می‏‌دهد اما همسر او پادرمیانی کرده و فرصت آخری به گیلگمش داده می‏‌شود.
اوته نه پیش‏تیم خبر از گیاه جاودانگی می‏‌دهد، گیاهی در ژرفای دریا.
او به گیلکمش چنان می‏‌گوید که اگر گیاه را بخورد همواره جوان خواهد ماند و گرفتار پیری، ضعف و مرگ نخواهد شد.
گیلگمش به زعم آرش نورآقایی به سان غواصی، سنگ به پا بسته در قعر دریا در جستجوی گیاه می‏‌شود.
گیاه را یافته با خود به ساحل می‏‌آورد تا به شهر اوروک ببرد. در راه برای آب‏تنی توقف می‏‌کند که ماری به بوی گیاه گرفتار شده و آن را می‏‌بلعد! مار در این هنگام پوست انداخته جوان و جاودانه می‏‌شود. گیلگمش در حالی که بر ناکامی خود نفرین می‏‌فرستد به پرستتشگاه اوروک باز می‏‌گردد.

آرش نورآقایی در این میان از پوست‏‌اندازی و حتی خواب زمستانی به عنوان نماد جاودانگی یاد می‏‌کند.

واپسین لوح خبر از احضار روح انکیدو می‏‌دهد. گیلگمش از خواب‌‏گزاران و ساحران می‏‌خواهد روح انکیدو را فرا خوانند تا از عالم دیگر بگوید. شرط این عزیمت اما رها شدن از تمام دلبستگی‏هاست. گیلگمش عریان از هفت دروازه در بیابان به سوی عالم زیرین خاکی سفر می‏‌کند. او به خاک شدن انکیدو، یار و یاور خود آگاه شده و چون او، به مرگ خود تن در می‏‌دهد. بدین ترتیب در حماسۀ گیلگمش به عنوان نخستین سفرنامۀ تاریخ، آگاهی از مرگ نیز لحاظ شده است.

مدیرمسئول فصلنامۀ گیلگمش در سخن پایانی از حضور چشمگیر زن در سه نقش مادر، روسپی (معابد مقدس) و خدابانو در این حماسه گفت، به ویژگی قصه‏‌گو بودن انسان اشاره کرد و یکی بودن گیلگمش و انکیدو را در دو تن و یک روح از نظر مخاطبین گذراند؛ او در این خصوص به اهمیت هماهنگی بین آن دو در کامیابی‏‌هایشان و سرنوشت محتوم آنها در قالب مرگ پس از ضعف و کهنسالی پرداخت.

نورآقایی گذر به گذشته را راهکار ویژۀ سفر معرفی کرد.

این نشست با قدردانی از همکاری کتابفروشی فرهنگان پاسداران و همراهی حاضرین پایان یافت.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا