سفرنامهخوانی؛ گیلگمش، اولین مسافر تاریخ
پنجاه و نهمین جلسه از مجموعۀ «سفرنامهخوانی با مهدی گوهری» به گیلگمش، نخستین مسافر تاریخ اختصاص یافت. در این نشست که شامگاه ۵ خرداد ۱۴۰۳ برگزار شد، آرش نورآقایی مدیرمسئول و صاحب امتیاز فصلنامۀ میراث و گردشگری گیلگمش در سومین همراهی خود با این مجموعه اینبار از کیستی، کجایی و کارآیی این مسافر اسطورهای گفت.
نورآقایی در مقدمه از فراگیری روزافزون محتوای این پهلواننامه در مباحث مختلف از جمله نظریههای اقتصادی، ارزهای دیجیتال و نظریههای خیر و شر گفت و از پروژۀ گیلگمش (Gilgamesh Project) به عنوان راهکار بیمرگی انسان یاد کرد. به گفتۀ او گرچه «مرگ» به مثابه یک نقص فنی مورد بررسی قرار میگیرد و به لحاظ تئوریک، رفع آن تا حدود ۱۵۰ سال آینده توسط دانشمندان محتمل است اما به نظر میرسد نظم اخلاقی جهان با توجه اختلاف طبقاتی مادی، مانع تحقق این دستاورد خواهد شد. او در این بخش، کتاب «پژوهش در ناگزیری مرگ گیلگمش» (ترجمۀ جلال ستاری) را به علاقهمندان معرفی کرد.
در ادامه وی از دو روایت اسطورهای و تاریخی برای گیلگمش سخن گفت؛ ابتدا روایت الواح دوازدهگانهای که از منطقۀ بینالنهرین به دست آمده و دوم شخصیت تاریخی که برای آن متصور است.
مدیرمسئول فصلنامۀ گیلگمش در بخش بعد از وجه تسمیۀ عنوان این مجله گفت و دلالت نام گیلگمش به هر دو مقولۀ میراث و گردشگری را عامل این نامگذاری خواند.
نورآقایی یادآوری کرد که گیلگمش به روایت اسطوره، قدیمیترین اثر ادبی کلاسیک جهان است و به لحاظ تاریخی از شخصیت او به عنوان پادشاه شهر اوروک (همان که کشور فعلی عراق از آن متولد شده) به عنوان نخستین مسافر تاریخ یاد کرد.
وی دو نسخه از شرح روایت اسطورهای گیلگمش را به حضار معرفی کرد؛ نسخۀ ترجمه شده توسط داود منشیزاده و نثر احمد شاملو که به گمان نورآقایی حتی شاعرانه توصیف شده است.
نورآقایی در این نشست، سفر گیلگمش برای دستیابی به گیاه جادودانگی را از نگاه خود برای حاضرین به شرح زیر واکاوی کرد.
حماسۀ گیلگمش شامل ۱۲ لوح خشتی پخته شده است که هر لوح با ۳۰۰ سطر، دارای ۶ ستون پلهوار از شعر میباشد. این الواح از بقایای کتابخانۀ آشور بانیپال در نینوا به دست آمدهاند. لوحهای دیگری هم از این محدودۀ باستانی باقی هستند که مرتبط با این روایت به نظر نمیرسند. تاریخچۀ کشف و بازخوانی این الواح سومری به سال ۱۸۳۹ میلادی باز میگردد، هرمزد رسام در ۱۸۵۳ کتابخانۀ نینوا را از دل خاک بیرون کشید و خوانش این الواح را بازکاویِ خطوط فرمان داریوش در بیستون توسط هنری راولین سون و اینبار در موزۀ بریتانیا میسر ساخت. بعدها پرستشگاه اوروک توسط باستانشناسان آلمانی در دهۀ ۱۹۴۰ از دل خاک بیرون آورده شده و کار خوانش الواح توسط باستانشناسان آمریکایی ادامه یافت.
به لحاظ تاریخی نیز گیلگمش پنجمین پادشاه از نخستین سلسلۀ پادشاهی سومر(۲۸۵۰ ق.م.) بوده است.
در نخستین لوح، شرح تولد او آمده؛ چنان که به سبب خواب پدربزرگ و مشابه اغلب پهلوانان اسطورهای، زنان با خواب/رؤیا از زاییدن منع شده بودند مبادا او موجب تهدید قدرت خدایان شود. مدیرمسئول مجلۀ گیلگمش یادآور شد که همواره در اسطورهشناسی تولد فردی که قرار است تاریخ را تحت تأثیر قرار دهد با آشوب و بینظمی همراه است. این روال همچنان که میدانیم در تولد کورش، موسی (ع) و عیسی (ع) هم رخ داده است.
چنان که در لوح اول این پهلواننامه آورده شده گیلگمش پادشاهیاست جهانفرزانه، چهبسا مستبد و تندخوست؛ نرگاوِ وحشیِ عظیم که همآوردی ندارد. از این روی «انو»، خدای آسمان و خالق اوروک از «ارورو»، خدایبانوی آفرینش میخواهد برای او همآوردی بیافریند تا اوروک در آرامش باشد.
آرش نورآقایی در این میان از گیلگمش به عنوان نماد فرهنگ یاد میکند.
اورور مُشتی خاک رس برگرفته، به آب دهان خیس میکند و «انکیدو» را میآفریند؛ پوشیده از موی که با درندگان آب مینوشید و با وحوش در دشت میچرید.
نورآقایی به انکیدو به عنوان نمادی از طبیعت توجه داد و یادآوری کرد که به گفتۀ میرچا الیاده همواره مادر طبیعت، پهلوان مورد نیاز را پرورش داده است.
در ادامه، خبر حضور انکیدو به گیلگمش میرسد. گیلگمش به قصد ستاندن نیرو، روسپی (راهبۀ هوشمند) را نزد او میفرستد تا به فریب از او کامجویی کند. پس از شش روز و هفت شب کامجویی، روسپی نیز انکیدو را راهی شهر اوروک کرد و خبر از حمایت خدایان زمین و آسمان و خدای خورشید (شَمَش) در بخردی گیلگمش میدهد، او را برای نزاع با گیلگمش میشوراند و به او اطمینان خاطر میدهد که گیلگمش پیشتر در خوابی از وجود او مطلع شده و در هراس است.
به راستی هم گیلگمش چنین خوابی دیده بود.
گیلگمش به مادرش، «نینسون» گفته بود که خواب ستارهای در آسمان را دیده که چون صخره/شهابسنگی فروافتاده، نتوانسته بود آن را تکان دهد. روی از شرم فرو پوشانده و مادرش آن را نشانی از یاوری نجاتبخش خوانده بود که گیلگمش را تنها نخواهد گذاشت.
گیلگمش باری دیگر هم از خوابی گفته بود که تبری بر خاک افتاده و همه گرد آن جمع شده بودند و باز از شرم، روی فرو پوشانده و تبر را پیشِ پای مادر نهاده بود. نینسون اینبار هم خبر از یار و یاوری زورمند داده بود.
به هر روی در شرح لوح دوم آن روسپی، انکیدو را (همچون نوزادی) با خود به سوی شهر اوروک همراه میکند. روسپی در راه از او خواست نان بخورد و آبجو بنوشد. انکیدو گرچه این خوراک و نوشاک را به خاطر نداشت اما نان خورد و آبجو نوشید. انکیدو شاد و سرخوش بود ولی انکیدوی دیگری بود. او حتی پس از کامجویی از روسپی موهای بدن خود را نیز که نمادی از طبیعت بود، از دست داد.
روسپی نان و آبجو را مایۀ فرهیختگی و الزام ورود به شهر، همان دیار فرهیختگان خوانده بود.
نورآقایی در این بخش به تحلیل ضمنی این لوح پرداخت.
گیلگمش که ۲/۳ وجودش خداگونه و ۱/۳ آن انسانی است به سبب همان بخش انسانی محکوم به مرگ است. او نیرومند، زیبا و بلندبالاست.
به زعم نورآقایی، بلندبالایی و زیبایی دو بخش خداگونۀ اوست. همچنان که در متن این حماسه هم آمده مادرگیلگمش (نینسون) نیز زیبایی را بر او مزید کرده و بالایش به خدایان میمانست. از آنجا که تنها نیرومندیاست که از این میان با مرگ از بین میرود بیشک دو بخش دیگر از سوی خدایان عاید گیلگمش شده است.
آرش نورآقایی یادآور شد که گیلگمش همواره همچون شاهان، ترسیم شده و مشابه خدایان. این نوع تشابه در پیکرک شاهان در بیستون، نقش رستم، طاق بستان، تخت جمشید و … هم به چشم میخورد. او از ریش مرتب و معطر سامیان نیز به نشان مردانگی یاد کرد. همچنین از شاهان و پیامبران به عنوان دو نوع واسطۀ خدایان گفت که همواره بر سر این وساطت در جدالند.
نورآقایی با مرور لوح اول، حضور خدای «شَمَش» در لوح حمورابی را نیز یادآوری کرد.
ایشان به دیگرگون شدن انکیدو اشاره کرد. به آنکه پس از همراهی با روسپی، دیگر زبان حیوانات را نفهمید و در واقع ارتباط او با طبیعت از میان رفت. او نان را (به دلیل بهره از آتش) به عنوان سمبل شهرنشینی خورد تا دستمایۀ دیگری برای قطع ارتباطش با طبیعت باشد.
نورآقایی در ادامه زن را نیز نمادی از شهری شدن معرفی کرد و چه بسا، اهلی شدن؛ همانگونه که گیاه را اهلی کرد. گرچه به باور نوح هراری این گندم بود که انسان را یکجانشین و اهلی کرد. همان که بعدتر به کمک آتش راهی برای شهری شدن پیش پای انسان گذاشت.
مدیرمسئول فصلنامۀ گیلگمش در بخش بعد از سرآغاز خداباوری انسان گقت.
به باور وی بشر درعصر آهن به خداباوری رسید. او به کمک آتش از آهن، شمشیر و نیزه و … ساخت و از انسان بیسلاح قدرتمندتر شد و بدینگونه ادعای خدایی کرد؛ همانگونه که در تاریخ اساطیری، هوشنگ به خدایی رسید.
شرح تمایز روسپیان در دنیای باستان با آنچه امروزه از این واژه استنباط میشود درادامه آمد. به بیانی از زنان روسپی در دوران باستان به عنوان خدمتگزاران زوار یا روسپیانِ معابد مقدس یاد شده است. روسپی مورد نظر در حماسۀ گیلگمش نیز از آن دسته محسوب میشود. جوزف کمبل در کتاب «قهرمان هزارچهره» و جیمز جورج فریزر در «شاخ زرین» نیز در اینباره نوشته اند.
آنچه در ادامه مورد توجه قرار گرفت واژۀ Cultura بود. به بیان ناصر تکمیلهمایون در «واژهشناسی فرهنگ»، از این واژه در زبان لاتین به معنای کشت کردن، پرورش دادن، معالجه و مراقبت کردن، حرمت ورزیدن و عبادت کردن یاد شده است.
در فرانسه عمل پروریدن، تکامل بخشیدن، غنا دادن معنا میدهد.
درانگلیسی به معنای کشت خاک، پرورش حیوانات، پرورش و ترییت بدن انسان، پرورش و توسعۀ فکر و استعدادهاست.
در ایتالیایی از آن در مفهوم مجموعۀ شناختها، حالتها، استعدادها، تمایلات مادی و اجتماعی انسان به کار گرفته میشود.
در روسی این واژه در ارتباط با احساس فکری، موقعیت معنوی و دریافتهای طبیعی انسان است و در آلمانی شامل مجموعۀ روشهای محیط زیست، حیات ملتها و ارزشهای آن است.
این واژه در یونانی با روح و معنویت انسان و همچنین با زمین و کار بر روی آن رابطه دارد.
واژۀ فرهنگ در ایران از دو بخش «فرّ» و «هنگ» تشکیل شده است. فر از سویی به معنای شکوه است و از سوی دیگر به معنای پیشبرنده به میان آمده است؛ همان که در «فرزند» مورد نظر است. بدین ترتیب آنچه از واژۀ «فرهنگ» انتظار میرود مجموعهای پیشبرنده است.
نورآقایی در این بخش، «فرهنگ» را دغدغۀ بومی هر سرزمین میداند.
از این پس در لوح دوم تقابل گیلگمش و انکیدو به مثابه تقابل فرهنگ و طبیعت مورد توجه قرار میگیرد.
انکیدو در مواجهه با مردی از شهر، متوجه تقدیرِ تصاحب عروسان، نخست توسط شاه اوروک میشود. او که از این رسم برآشفته است در حالی به شهر میرسد که گیلگمش عازم همبستری با ایشتر، الهۀ عشق، همسر مردوک و دختر خدای آسمان بود. انکیدو مانع از ورود گیلگمش به بستر میشود، نزاعی بین آن دو در میگیرد و انکیدو با یادآوریِ مهر نینسون به شاه اوروک، در کمال زاری و اندوه او را از این کار منع میکند.
به باور نوآقایی نزاع انکیدو و گیلگمش در آستانۀ وعدهگاه گیلگمش و ایشتر نیز به نوعی، خبر از آیینِ گذر دارد. این نزاع در آستانۀ معبد مقدس به منزلۀ مکان، و در زمانِ گذر از موقعیت جدال فرهنگ و طبیعت رخ داده است. بدین ترتیب حماسۀ گیلگمش نه تنها تبلور قدیمیترین جدال بین فرهنگ و طبیعت به شمار میرود بلکه با سازگاریِ آن دو، نشان از توسعۀ پایدار به روایت امروزه دارد.
نورآقایی همچنین به تشابه تسمیۀ ایشتر- استر و مردخای- مردوک میپردازد. وی همچنین خبر از وجود قبری به نام مردوخی در پشت مقبرۀ پیر شالیار میدهد که آباء و اجدادش طی ۸ قرن، متولی این پرستشگاه بودهاند و خیابانی در شهر مریوان که به همین نام است، به نام خدایی به قدمت ۵۰۰۰ سال.
سپس گیلگمش علیرغم تفوق در این نزاع به انکیدو و یاری او اعتماد کرده و چون او را نیز نیرومند میبیند از وی برای نبرد با «هووَوَه»، خدای نگهبانِ جنگل سدر دعوت میکند. گرچه انکیدو از دشواری این نبرد میگوید به زعم گیلگمش تنها یک تبر کافیاست تا با هلاک کردن هوووه، زمین از هر نوع شرّ پاک شود. گیلگمش در مقام پهلوانی از مرگ در این راه نمیهراسد و در پی آن است که نامی از خود به جا بگذارد تا به بلندآوازگی، جاودان شود. او از انکیدو میخواهد تا نزد آهنگری بروند و از او بخواهند تا تبری به عنوان ابزار نبرد برایشان بسازد.
بدین سان این پهلواننامه بر رؤیای صادقانه تأکید دارد. همان دو خوابی که گیلگمش برای مادرش تعریف کرده بود؛ صخره/شهابسنگی را در نخستین خواب و تبری را در خواب دوم، یاوری چون انکیدو انگاشت.
با پیشنهاد مراجعه به آهنگر نیز یاد کاوه آهنگر به خاطر میآید.
به باور نورآقایی آهنگرها در اسطورهشناسی افرادی پاکنهادند و چه بسا این ویژگی به سبب نزدیکی آنها به آتش است.
همچنین تبر به عنوان نماد فرهنگ به مقابله با طبیعت خواهد رفت.
اشارۀ دیگر این لوح بر گیاه سدر نیز شایان توجه است. درخت سدر، سرو و انواعی از این راسته در اساطیر اهمیت دارند. به گفتۀ نورآقایی به ویژه در حوزۀ جغرافیایی مدیترانه، تجمع درختان سرو خبر از وجود آرامستان میدهد. او همچنان یادآوری کرد که نخلگردانی هم با درخت سرو در ارتباط است و سرو از یک سو نماد جاودانگیاست و از سوی دیگر نماد مرگ؛ همانگونه که در نقش بته با سر خمیده ظاهر میشود.
گیلگمش اینک و در سومین لوح در پی سرکوب هوووه از خدای شمش، طلب حمایت و از مادرش طلب دعای خیر و پیروزی میکند.
لوح چهارم بر تلاش این دو یار برای الهام گرفتن از خواب بر بالای کوه و دیدن رؤیاهای صادقانهای استوار است که آنها را بر این هدف مصممتر کند.
نورآقایی در این بخش بر اهمیت نقش کوه به عنوان اولین زیستگاه انسان تأکید دارد؛ همان جایی که انسان با خدا از طریق واسطه سخن گفته است چرا که امکان مکاشفه بیشتر مهیاست. وی از شخصیت «فرواک» در اسطورههای ایرانی سخن به میان آورد و از آغاز سخنسرایی انسان در این دوران؛ و از «پژواک» گفت به معنای سخنی که با نادیده به زبان میآید.
لوح پنجم خبر از نیکفرجامی این دو یار همدست دارد. هوووه از پای در میآید و درختان سدر فرو کوبیده میشوند.
آرش نورآقایی به قدرت خداگونۀ این دو یاور توجه میدهد. آنجا که همافزایی نیروی فرهنگ و طبیعت میتواند موجب زدودن پلیدی از زمین شود.
ایشتر در ششمین لوح، حیلۀ به چنگ آوردن گیلگمش را دارد تا در ازای همآغوشی او را از مکنت بیحد برخوردار کند. گیلگمش اما با برشمردن خیانتهای ایشتر به پیشینیان (به گفتۀ مهرداد بهار، خدایان شهیدشونده) از این کار سر باز میزند و به نوعی او را عروسِ هزارداماد میخواند. ایشتر برآشفته شده و از پدرش، خدای آسمان، نرگاوی طلب میکند تا گیلگمش را از بین ببرد. پدر فرستادن نرگاو به زمین را سبب خشکسالی دانسته و تنها به شرط فراهم آوردن آذوقه به این امر تن میدهد. ایشتر فرمان پدر را پذیرفته، نرگاو به زمین میآید اما گیلگمش و انکیدو به مدد یاوری، آن را از پای درمیآورند.
مدیرمسئول مجلۀ گیلگمش از ارتباط این حماسه با صور فلکی و میترائیسم میگوید؛ از کشتن گاو توسط میترا.
به باور ایشان این پهلواننامه همانقدر که به احتمال گزند جسمی برای مردان توجه میدهد به احتمال آسیب روحی زنان نیز تأکید دارد.
از این پس هراسِ از میان برداشتن انکیدو در لوح هفتم به جان این دو دوست میافتد. خدایان با کینه از خشونتهای این دو، تصمیم بر کشتن انکیدو میگیرند چراکه گیلگمش خداگونه است. انکیدو بارها خوابهای مشوش میبیند، پریشانگویی میکند، چوپان و روسپی که او را شهرنشین کرده مورد نفرین قرار میدهد، خواب خدابانوی دنیای زیرین را میبیند، به خدای شمش التماس میکند و در نهایت پس از ۱۲ روز پریشانی و بیماری به رغم دلداریهای گیلگمش در دام مرگ میافتد.
این لوح به باور نورآقایی هم اهمیت عدد ۱۲ را خاطرنشان میکند هم یادآور میشود که طبیعت، شکست خورده و به نوعی دوران شکارچیگریِ انسان هم به سر آمده است. نیز سفر به دنیای زیرین در این لوح مورد توجه قرار میگیرد.
گیلگمش در لوح هشتم در فراق انکیدو به زاری روزگار میگذراند؛ با او بسیار درد و دل میکند و برای درگذشتش طعام و نذری میدهد.
گیلگمش اکنون و در نهمین لوح به راستی به قطعیت مرگ آگاه و از آن در هراس است. او کوه و دشت را در پیِ یافتن راهی برای گریز از مرگ میپیماید و به مدد راهنمایی (کژدمواره مردی) راز گذر از ظلمات را به ۱۲ فرسنگ مییابد.
بدین ترتیب و در دهمین لوح، سیدوری سابیت- بانویی فرزانه- جویای حال او میشود. گیلگمش از دردی که در سوگ انکیدو کشیده میگوید و از هراسی که از بابت مرگ حتمی آدمیان در نهاد خود دارد. او گرچه از رشادتها و پیروزیهای خود و انکیدو یاد میکند اما از سیدوری سابیت راهی برای فرار از مرگ میجوید. سیدوری سابیت از مرگی که خدا در آفرینش او مقدر داشته میگوید و او را به گذران معمول زندگی آدمیان دعوت میکند؛ همانگونه که پیشتر چون پهلوانی در اوروک میزیست.
نورآقایی به اندیشهای چون اندیشۀ خیام در این خدابانو اشاره میکند.
گیلگمش که خبر از جاودانگی «اوته نه پیشتیم»، همان نوح بابلی دارد سراغ او را میگیرد. سیدوری سابیت تنها راه را در همراهی با کشتیبان اوته نه پیشتیم میداند؛ در نزدیکی صندوقهای سنگی در حاشیۀ دریا.
گیلگمش سوی او میرود، او را صدا میزند و چون پاسخی نمیگیرد با خشم سنگها را خرد کرده و به این ترتیب امکان گذر از دریای مرگ را بر خود ناممکن میسازد.
کشتیبان اما تنها یک راه پیش پای او میگذارد؛ آنکه به جنگل برود و ۱۲۰ درخت را قطع کرده از آنها تیرهایی تیز بسازد و در کشتی بنشیند. این دو همراه میشوند و گیلگمش در مسیر، یک به یک تیرها را بر کف دریا میکوبد تا به نوح بابلی، همان تنها جاودان، میرسد. گیلگمش راز جاودانگی را جویا میشود اما اوته نه پیشتیم نیز او را به زندگی مقدرِ آدمیزادی دعوت میکند که عمر را خدایان رقم میزنند.
لوح یازدهم شرح گفتگوی مفصل گیلگمش با اوته نه پیشتیم و پرده برداشتن از راز جاودانگی اوست. او در این لوح از رها کردن زندگی و سر سپردن به دریا میگوید، از اینکه کشتی از درختان سدر (چون کشتی نوح) ساخته و از نطفۀ هر جنبندهای همراه داشته، ۷ شبانهروز گرفتار طوفان شده و دست آخر مورد مهر خدایان قرار گرفته و به ساحل امن رسیده است.
نورآقایی یادآور میشود که در اساطیر، اغلب مرز بین دو جهان آب است، خواه به شکل رود یا دریا.
از سوی دیگر ساحت پهلوانی با گذر از موانعی چون ۷ یا ۱۲ خوان در ارتباط است.
اوته نه پیشتیم نیز گیلگمش را میآزماید. او به گیلگمش میگوید که اگر در پی جاودانگیاست باید از خدایان شود و این میسر نیست جز آن که ۷ شب نخوابد.
گیلگمش اما تاب نمیآورد. همسر اوته نه پیشتیم به ازای هر شبی که او را خواب فرا گرفته، نانی پخته و شش نانِ پخته خبر از ناتوانیِ گیلگمش در خدایی شدن دارد. گیلگمش خود باور دارد که خواب برای او نشان از مرگ دارد. اوته نه پیشتیم به کشتیبان فرمان بازگرداندن گیلگمش را میدهد اما همسر او پادرمیانی کرده و فرصت آخری به گیلگمش داده میشود.
اوته نه پیشتیم خبر از گیاه جاودانگی میدهد، گیاهی در ژرفای دریا.
او به گیلکمش چنان میگوید که اگر گیاه را بخورد همواره جوان خواهد ماند و گرفتار پیری، ضعف و مرگ نخواهد شد.
گیلگمش به زعم آرش نورآقایی به سان غواصی، سنگ به پا بسته در قعر دریا در جستجوی گیاه میشود.
گیاه را یافته با خود به ساحل میآورد تا به شهر اوروک ببرد. در راه برای آبتنی توقف میکند که ماری به بوی گیاه گرفتار شده و آن را میبلعد! مار در این هنگام پوست انداخته جوان و جاودانه میشود. گیلگمش در حالی که بر ناکامی خود نفرین میفرستد به پرستتشگاه اوروک باز میگردد.
آرش نورآقایی در این میان از پوستاندازی و حتی خواب زمستانی به عنوان نماد جاودانگی یاد میکند.
واپسین لوح خبر از احضار روح انکیدو میدهد. گیلگمش از خوابگزاران و ساحران میخواهد روح انکیدو را فرا خوانند تا از عالم دیگر بگوید. شرط این عزیمت اما رها شدن از تمام دلبستگیهاست. گیلگمش عریان از هفت دروازه در بیابان به سوی عالم زیرین خاکی سفر میکند. او به خاک شدن انکیدو، یار و یاور خود آگاه شده و چون او، به مرگ خود تن در میدهد. بدین ترتیب در حماسۀ گیلگمش به عنوان نخستین سفرنامۀ تاریخ، آگاهی از مرگ نیز لحاظ شده است.
مدیرمسئول فصلنامۀ گیلگمش در سخن پایانی از حضور چشمگیر زن در سه نقش مادر، روسپی (معابد مقدس) و خدابانو در این حماسه گفت، به ویژگی قصهگو بودن انسان اشاره کرد و یکی بودن گیلگمش و انکیدو را در دو تن و یک روح از نظر مخاطبین گذراند؛ او در این خصوص به اهمیت هماهنگی بین آن دو در کامیابیهایشان و سرنوشت محتوم آنها در قالب مرگ پس از ضعف و کهنسالی پرداخت.
نورآقایی گذر به گذشته را راهکار ویژۀ سفر معرفی کرد.
این نشست با قدردانی از همکاری کتابفروشی فرهنگان پاسداران و همراهی حاضرین پایان یافت.