عباس علیزاده
پیش از هر چیز عنوان این نوشته بایستی برای خواننده توضیح داده شود؛ کوچنشینی از آغاز اهلی سازی گوسفند، بز، گندم و جو در حدود ده هزار سال پیش بهمنزله شیوه انطباقی با طبیعت در ایران وجود داشته است. دشوار نیست تصور کنیم ساکنان دهکدههای اولیه با معماری ابتدایی، بدون برخورداری از انبار، در بلندیهای زاگرس با زمستانهای سخت و تودههای عظیم برف که زمین را برای چندین ماه میپوشانده، چگونه میتوانستند از خود و دامهایشان نگهداری کنند. آن اوضاع زیستمحیطی میبایست حتی ساکنان کشاورز دوره نوسنگی زاگرس را وادار به کوچ زمستانی نموده باشد، چه رسد به ساکنان دامدار این منطقه.
در کوهپایههای زاگرس، خوزستان و فارس، شیوه معیشت گلهداری همواره با کشاورزی دیم همراه بوده است. ادغام این دو شیوه معیشتی مکمل، وابستگی گلهداران کوچنشین را به یکجانشینان کشاورز کاهش میداده است. بیجهت نیست که تا پیش از افت چشمگیر جمعیت قبایل قشقایی، بختیاری و لر، بهتقریب، همگی خانوارهای عشایری به کشاورزی نیز اشتغال داشتهاند. کوچنشینان منطقه زاگرس و فارس را نباید به مفهوم «بیابانگرد» (nomads) که به قبایل دشتهای آسیای میانه، شمال آفریقا، شمالغرب عراق و جنوبشرق سوریه اطلاق میگردد، دانست. اصطلاح صحیحتر برای نامیدن عشایر ایران «گلهدار کشاورز» و یا «گلهدار کشاورز نیمهکوچنشین» میباشد.
موجودیتهای سیاسی گوناگون منطقه زاگرس و فارس که در منابع بینالنهرینی از آنها به منزله ساکنان «علامتو» (Elamtu) و «انشان» یادشده است، گلهداران نیمهکوچنشینی بودند که با یکپارچهسازی منابع سرزمینهای پست و سرزمینهای کوهستانی، سرانجام حکومت قدرتمند و دیرپای فدرال «عیلام» را بنیان نهادند، حکومتی که بسیار بیش از رقبای مقتدر شهربنیاد بینالنهرینی به حیات خود ادامه داد.
برای مطالعه ادامه این مطلب به هشتمین شماره از فصلنامه فارسی گیلگمش مراجعه کنید.