مقاله‌هاهم‌راه

دل در گِرو کوچ

با جواد قارایی؛ تهیه‌کننده و کارگردان موفق مجموعه ایرانگرد

مجری و مستندساز برجسته این سال‌های تلویزیون ایران با نگاهی تیزبینانه و هنرمندانه موفق شده است تا میان جوامع محلی شهرها و روستاهای مختلف کشور، جایگاه درخوری را به دست آورد. جواد قارایی که با مجموعه مستند «ایرانگرد» به چهره‌ای دوست‌داشتنی تبدیل شده است، با صمیمیتی در قامت یک گردشگر که به زیست پایدار اعتقادی راسخ دارد و با بیانی دلنشین، توانسته است سبک زندگی ایلات و طوایف استان‌های کشور را به مردم معرفی و در مقام یک کارگردان و راوی، مخاطبان بسیاری را شیفته ایران کند. از ویژگی‌های آثار او، نمایش تکنیک‌های زندگی عشایر در شرایط گوناگون است. قارایی به ایران و جاذبه‌هایش عشق می‌ورزد، آن‌ها را لمس کرده و به نمایش می‌گذارد. او به بسیاری از نقاط ایران کوچ می‌کند و در سفرهایش از حشرات تا کوه‌ها، از آدم‌ها تا درخت‌ها، از طبیعت و پیرامونش الهام می‌گیرد. در واقع او آن چیزی که دوست دارد و به ذهنش می‌آید را در مستندهایش می‌گنجاند. هنگام این گفت‌و‌گو نیز با حس تمام از ایران و ایرانی می‌گفت.

وجه تمایز مستند ایرانگرد نسبت به دیگر آثار را می‌توان نوع پرداخت به موضوع دانست که از ذهن من بیرون آمده است. این اثر چیزی است که همیشه در ذهن من وجود داشته و من درگیرش بود‌ه‌ام. برای من، طبیعت و مردم خیلی جذاب هستند؛ زبان و گویش، معماری، طبیعت، فرهنگ و همه چیزشان برای من بسیار جالب و بااهمیت است.

هرگز نخواستم در ایرانگرد تقلید کنم؛ بلکه خواستم آن چیزی که در ذهنم وجود دارد را خلق و به تصویر بکشم و روحیات خودم را در مورد ایران و تمام جاذبه‌هایش به مردم معرفی کنم. جوامع محلی هم به خاطر اینکه واقعا انسان‌هایی شریف، مهربان، دوست‌داشتنی، پاک و خالصی هستند، من را می‌پذیرند. افتخار می‌کنم که میان این جوامع می‌توانم بنشینم و از صحبت‌هایشان درس بگیرم، در کنارشان آرامش داشته باشم و از زندگی با آن‌ها لذت ببرم. «حرفی که از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند» مثلی است که می‌توانم به آن اشاره کنم. واقعا آن چیزی که می‌گویم، آن چیزی که تولید می‌کنم و آن چیزی که می‌بینم، از دلم بر می‌آید؛ دلی که عاشق ایران، عاشق مردم و تمام دارایی‌هایش است.

برای ارتباط برقرار کردن با اقوام مختلف گاهی اوقات کار مشکل می‌شود. اما به این صورت نیست که ما یکدفعه به سفر برویم و شروع به تولید و تصویربرداری کنیم. گاهی وقت‌ها من سه تا چهار سفر به یک منطقه انجام می‌دهم و با مردم نشست و برخاست می‌کنم تا آن‌ها به من اعتماد کنند و اجازه بدهند که ما به راحتی کار کنیم. خیلی وقت‌ها تعداد زیادی عکس از آن‌ها می‌گیرم. به عنوان مثال به یکی از روستاها که رفته بودم، تقریبا از نصف بیشتر اهالی آن روستا عکس گرفتم؛ بیش از چهارصد عکس. همه را چاپ کردم و به آن‌ها دادم. البته همه جا این کار را می‌کنم. حتی برای اینکه با من دوست شوند نیز برای آن‌ها تعدادی هدیه گرفته بودم. گاهی خیلی سخت با من ارتباط برقرار می‌کردند و مطمئن بودم نمی‌شود به این شکل جلوی دوربین کار کرد. بنابراین من بیشتر جاهایی که می‌روم بیش از یک تا سه‌ یا چهار بار سفر می‌کنم تا با مردمش و همین‌طور با طبیعتش ارتباط برقرار کنم و این ارتباط باعث شود من پلی بشوم برای انتقال زیبایی‌ها و ظرفیت‌های منطقه به مخاطبینم.‌

برای خواندن ادامه این مطلب به هشتمین شماره از  فصلنامه فارسی گیلگمش مراجعه کنید.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا