
لیسبون؛ تکهای از بهشت
اینجا فضایی رنگارنگ، رنگینکمانی میان آبی و سبز و طلایی، میان خاکستری و نارنجی و قرمز دریایی فرا واقعی را به ما نشان میدهند و ساحلهایی ناپیدا در آن سویش را که خیال را با خود میبرند. از این نقطه است که میتوان درک کرد که دریانوردان ماجراجویی که پنج قرن پیش راهیِ یافتن سرزمینها و آبراههایی تازه در دریاها شدند و سرانجام از سرزمینی پهناور و بزرگ که امریکا نام گرفت سر در آوردند، چه در سر داشتند.
برای کسانی که به پرتغال سفر میکنند، اما مقصد خود را با موشکافی انتخاب نکردهاند، لیسبون به معجزهای شباهت دارد؛ جایی میان زمین و آسمان. گویی به گوشهای کوچک از باغی بهشتی قدم گذاشته باشیم که مردمانش به دور از دغدغههای زمینی زندگی میکنند.
آفتاب سوزان است، اما بادهای دریایی آن را به لطافتی اقلیمی تبدیل میکنند. سایه و سرسبزی درختان همه جا حضور دارد. سایههایی که در خیابان بزرگ «آزادی»، اینجا و آنجا، به کافههای روباز، پر نشاط و آکنده از زیبایی، جوانی و سادگی، حیات بخشیدهاند؛ کافههایی که هر زمان از صبح تا دیرترین ساعات شب میتوان با آسایشی باورنکردنی در آنها نشست، نوشابههای سرد یا گرم و طعمهای گوناگون را چشید و از محیطی انسانی، طبیعی و فرهنگی که همه اطرافمان را فرا گرفته، لذت برد. اینجا همه چیز به دنبال این هدف است که نشستن ساده در یک کافه خیابانی را به لذتی غیرقابلباور تبدیل کند؛ بهای ناچیزی که تصور هرگونه اشرافیگری را در وجود گردشگر از میان میبرد. جوانان و سالخوردگانی که اطرافمان نشستهاند، با یکدیگر با صدایی آرام و بیمزاحمت گفتگو میکنند، میخندند و یا کتاب میخوانند؛ تلفنهای همراهشان به اینترنت کافه وصل است و با دوستانشان گپ میزنند. گردشگرانی که از میان خیابان بزرگ میگذرند تا به سوی دریا روانه شوند، درختان کهنسالی که تندیس بزرگان از دست رفته را در آغوش گرفته و ترکیبی حیرتانگیز از طبیعت و فرهنگ را ساختهاند و ساختمانها و کفپوشهایی که هوش از سر میبرند، هر لحظه چشمها را مینوازند و خستگی را از پاها بیرون میکنند.
لیسبون شهر رنگها، کوچهها، ساختمانها و سنگفرشها است، همچون شهر تئاترهای موزیکال و ترانهخوانان فادو؛ آواز غریب و غمانگیزی که گویی تمام تاریخ این فرهنگ را در خود جای داده است. سنگفرشهای چند صد ساله با طرحهایی ساده اما دلنشین در زیر پایمان، راه رفتن را به ورزشی آسان تبدیل میکنند. احساس اینکه چه شخصیتهایی در طول صدها سال، بر این سنگفرشها پا گذاشتهاند و همین مسیرها را پیمودهاند، از سنگهای زیر پایمان فرشی مجلل و پرشکوه و زیبا میسازند و ما همچون بزرگان این شهر میتوانیم با گامهایی آرام که پیوسته با زیباییهای محیط باز میایستند، بر آن پیش رویم؛ فرشی زیبا و خاکستری رنگ که در همه جای شهر ما را همراهی کرده و احساس تداوم زمانی، مکانی، تاریخی و فرهنگی را به ما منتقل میکند.
برای خواندن ادامه این مطلب به شماره سه فصلنامه گلیگمش مراجعه کنید